*آنیتانگوبلابگو*
آنیتای مامانم اینروزابلاشدی حسابی ورجه ورجه میکنی وهمه چیزومیخوای بزاری دهنت،عاشق وایسادنی تواوج گریه وایسونیمت میخندی انگارروابراراه میری اینقدرخوشحال میشی فدای قدوبالات وقتی ماه وایمیسی،بلندمیخندی وتازگیایادگرفتی جیغ بزنی انقدرصدات نازه که نگو،قربون صدات،خاله هاوعمه هات خلاصه همه برات غش میکنن،بیشترازهمه من وباباسعیدجون ذوق داریم واسه همه تغیراتت،آخه نی نیه من و بابایی دیگه،دخمل نازمونی دیگه،گاهی خوابت کمه وهمش بازی میخوای یه وقتاکم میارم ومثل بچه هامیزنم زیرگریه،یه وقتاکه چه عرض کنم اکثروقتاخخخخخخخخخ،به من خیلی عادت داری وگاهی وقتافقط بغل یابه قول باباگگل منومیخوای،آخه همیشه من وشماکنارهمیم،راستش اصلاطاقت دوریتوندارم مامانم،خوب دخمل...
نویسنده :
mami mahnaz
5:17